گروه آینده سازان زرند!
- اسم گروه: آینده سازان زرند
- استان: کرمان، شهر زرند
- اسامیاعضای گروه: زینب، یاسمن، سارا
- تسهیلگر: مهلا عرب پور
گروهی که قهرمان شهرک شون شدند و با تلاشی خستگی ناپذیر، تونستند یک مشکل از این شهرک کم کنند!
پروانه ها در شهرک کوچکی در اطراف زرند زندگی میکنند. در منطقه زندگی اونها مسئله های زیادی وجود داشت. مثلا وجود سگهای ولگرد، نبودن عابربانک و مشکلاتی از این قبیل. اما داستان این گروه از دیدن گریهی یک مادر، جرقه خورد و باعث شد حرکت گروه آغاز بشه!
یک روز که پروانه ها در مدرسه بودند، متوجه صدای گریهی یکی از والدین دانش آموزان مدرسه شدند که از ضعف ریاضی فرزندش اشک میریخت… . پروانه ها به فکر چاره افتادند. اونها هم از تدریس معلم مدرسه گله داشتند، و از طرفی هزینه کلاس خصوصی ها بالا بود. اما مشکل هرچقدر هم کور باشه بالاخره میشه براش یک قدم برداشت؟! نه؟
پروانه ها که هنوز بسته ها و کاربرگ های جمعیت دختران ایران رو دریافت نکرده بودند اما نتونستند دست روی دست بگذارند و کار تیم خودش رو آغاز کردند. اونها با کمک تسهیلگرشون مسئله رو بسط دادند و براش راه چاره ساختند و لیست اقدامات نوشتند:
کارها:
- یک: پیدا کردن لیست دانش آموزان ضعیف: اونها به دفتر مدرسه مراجعه کردند و از اونها خواستند افرادی که در درس ریاضی ضعیف هستند رو بهشون معرفی کنند.
- دوم: تقیسم پایه های درسی بین خودمون: دخترها، پایه های درسی رو بین خودشون تقسیم کردند. یکی گفت ریاضی سوم برای من راحت تره، یکی دیگه گفت که پس منم چهارم !
- سوم: یافتن معلم ریاضی برای پایه های دیگر
رای بعضی پایه ها، نمیدونستند چه کسی رو قرار بدهند. اونها به تکاپوی پیدا کردن معلم خصوصی که بتونه داوطلبانه به دخترها آموزش ریاضی بده گشتند. یکی از بچه ها از عمو حسن خودش که در آموزش و پرورش فعالیت میکرد، پیگیری انجام داد و یکی دیگه از بچه ها از عمه اش که معلم بود و شد آنچه باید میشد! عمه جون قبول کرد که بی منت و بی خواسته و از روی میل، هر هفته بیاد و به بچه ها آموزش ریاضی بده! و کلاس رایگان تقویتی برگزار شد. اما…
اما از کلاسهای تقویتی اونطور که میخواستند استقبال نشد…
پروانه ها دچار بال شکستگی شده بودند! و فکر میکردند دیگه این ایده به پایان رسیده اما به جای غصه، مشکل رو ریشه یابی کردند و به این نتیجه رسیدند: شاید کم اطلاع رسانی کردیم! پس قهرمانانه تصمیم بعدی رو گرفتند: تبلیغ در فضای مجازی!
اونها با هنر های تدوینی خودشون، تبلیغاتی رو به صورت کلیپ آماده کردند و در کانال ها و فضای مجازی مرتبط با شهرک شون پخش کردند. به نظرتون چه اتفاقی افتاد؟!
بله، اندک اندک جمع دوستان رسیدند و کلاسها شلوغ شد! بچه ها مشتاقانه به کلاس میاومدند و تمرین حل میکردند و درس رو مثل شکلات گوشهی لپشون میگذاشتند!
زمان امتحانات رسید. اینقدر دانش آموزان از آموزشها رضایت داشتند که اشک شوق میریختند و برای معلم ریاضی و گروه آینده سازان دعا میکردند! اشکی که دیگه از روی غصه نبود و از شادی و رضایت بود!
پروانه های آینده سازان اعتقاد داشتند شاید کارمون کوچک باشه اما نزد خدا بزرگه! و آینده دست ما نوجوان هاست!